عشقم آرتین

پسرم امروز بردیمت خیابون مرداویج مامان میخواستم خرید کنم از جلوی یه مغازه رد شدیم که لباس بچگونه میفروخت و چند تا مانکن پسر بچه اونجا بود که خیلی شیطون بودن و تو اونجا با مانکن ها شروع کردی به خندیدن و حرف زدن و صداهای عجیب در آوردن و خیلی تقلا کردی که بری پیششون من و بابا خیلی خندیدیم و نزدیک 10 دقیقه اونجا بودیم تا شما لذت ببری

پسرم هر روز عصر عادت کردی با من و بابا صادق یا با من و مامانی بری ددر که یا میریم پارک یا با ماشین چرخ میزنیم تو خیابونا هر روز صبحم من میبرمت خونه مامانی و هر بار که خواستم برم بیرون بهت میگم بیا بریم ددر و این کلمه خاطره خوشی رو تو ذهنت ایجاد میکنه واسه همین بعد از همه حرفا و آغو کردنات اولین کلمه ای که به زبون آوردی " در " بود که بعد از کلی سعی و تلاش مامان گفتی " ددر " وقتی این کلمه رو میگی با خوشحالی جیغ میکشی و خیلی انرژی مصرف میکنی فدات شم این اتفاق شیرین تو تاریخ 15 مرداد 92 افتاد به امید روزی که بگی مامان و بابا و خوشحالمون کنی

دالی مامان من اینجام!!! ...

هدیه محمد هدیه ابی هدیه مهتاب عزیزم ( سگه مارک tolo )   هدیه امیر ( آقای دکتر که بازی هوشی آورده واست ) هدیه منصوره هدیه مهدی هدیه نیلوفر هدیه رعنا هدیه هادی که فکر کنم واسه من آورده پسرکم هدیه محمود هدیه کیمیا و استاتیرا ...

مامان افتادم کمکککککککککککک این عکسا قبل اومدن مهموناس پسر عزیزم میخواستیم تولد نیم سالگیتو بگیریم اما چون 20 مرداد واکسن زدی و چند روز بی حوصله بودی جمعه 25 مرداد جشن گرفتیم که خیلی هم تو پسر خوبی بودی و با مامان همکاری کردی و خوابیدی تا مامان به کارام برسم یه سری عکساشو اینجا میذارم یه سری هم شخصی میکنم واسه دوستات ...

...

پسرم اینا اسباب بازی های مورد علاقه ات هستن و هر روز آمار میگیری که ببینی باشن واسه همین مامان همشون رو واست رو زمین چیده البته ناگفته نمونه که به چیزای الکی مثل کیسه پلاستیک یا شیشه نوشابه یا قوطی آدامس بیشتر علاقه داری و باهاشون حسابی سرگرم میشی!!! ...

این بلوز خوشگله رو خاله مریم از شمال واسه پسرم سوغاتی آورده دست گلش درد نکنه ...